من خوش شانس بودم که عباس معروفی  را دو بار ملاقات کرده ام ،اولین بار در دفتر مجله گردون، اگر خاطرم باشد در نزدیکی های میدان امام حسین ( فوریه قدیم ) زمانی که هر روز انتظار می‌کشیدم مجله گردون نشر شود و عاشق شخصیت های کتابهایش بودم و با یاشار زندگی کردم و ایاز پاسبان را پاییدم. سووشون سیمین دانشور را تازه تمام کرده بودم و آقای معروفی گفتند حال سیمین دانشور چندان خوب نیست اگر حالشان مساعد بود می‌توانستیم به دیدنش برویم. ، آرزویی که میسر نشد.

        دومین بار در غرقه مجله گردون نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در سال ۱۳۷۳ بود که به او خبر داده بودند که گروه از طرف وزارت ارشاد دارند می آیند که بخشی از کتابهایش را توقیف کنند و اجازه فروش ندهند ، بنده خدا مستأصل بود و نمی دانست چکار بکند. زمانی که با وساطت « خانه هانریش بل» از زندان و شلاق رهایی یافت من چقدر خوشحال بودم و امیدوار که آثار بهتر از سمفونی مردگان خواهیم خواند. اما مثل اغلب نویسندگان مهاجر وقتی از ریشه جدا می شوند دیگر شکوفا نمی شوند.

 با گذشت این همه سال شاید تاریخ ها دقیق نباشد.